جنگ هاى خاندان بوش؟!
مترجم: غفار عريف مترجم: غفار عريف

پيوست به گذشته

(در فصل ششم روى بهانه جوئى هاى سياسى دولت امريكا بخاطر قانونى جلوه دادن(!) اّمادگى هاى لازم مبنى بر براندازى رژيم صدام حسين و مقدمه چينى ها غرض تهاجم نظامى بالاى عراق و اشغال اّنكشور، پس از حملات يازدهم سپتمبر 2001، بحث صورت گرفته است – م ):

در روز يازدهم سپتمبر، در سر مقالهْ يكى از روزنامه هاى معروف امريكائى، انتقاد بعمل اّمد كه سياست خارجى ادارهْ جورج دبليو بوش نه داراى يك هدف معين است و نه از محتواي اّن اندكترين ديدگاه قابل درك بدر مياّيد. در همين روز بود كه بعد از حملات تروريستى، اين حكومت فاقد رنگ و رونق و بى اراده، در استقامت مخالف تغيير جهت داد. همراه با اين چرخش دولتى، وزير دفاع دونالد رومسفلد نيز حالت بدل كرد. اّقاى William Kristol در بارهْ رومسفلد نگاشته بود: "يك وزير دفاع نامناسب (خراب) كه خود را واقعاً (فوق العاده) در چهرهْ يك وزير جنگ (جنگ طلب) ثابت ساخت."

چند روز پسانتر، هنگاميكه جورج دبليو بوش بر فراز پنتتاگون ويران شده، پرواز نمود، همكاران همسفر خود را چنين صدا زد: "دقيق مشاهده نمائيد، چيزى را كه شما در اين جا مى بينيد، اّغاز اولين جنگ سدهْ بيست و يكم ميباشد." اندكى بعد تر در چوكات اّماده گيرى ها (به وارد كردن ضربهْ متقابل) اينگونه تعهد سپرد: "جهان را در جنگ بر ضد تروريزم متحد ميكنم". به گفتهْ خودش: هويت دشمن معلوم است، "جنگ صليبى" ميتواند شروع گردد.

از دير زمان يعنى پس از بم گذارى در سفارتخانه هاى امريكا در كينيا و تانزانيا و انفجار در كشتى جنگى امريكائى (USS Cole) در بندر (اّبى) عدن در سال 1998، ادارهْ خدمات استخبارات امريكا كار تحقيق پيرامون موضوع را در محور بن لادن تمركز داد. در اّنوقت، القاعده طى يك اعلاميهْ در ضديت با علاقمندى هاى امريكا، اّغاز جهاد "جنگ مقدس" را اعلان نموده بود.

در فبرورى سال 2001 جورج تنت (George Tenet) رئيس CIA در كميسيون مسايل خدمات مخفى مجلس سنا، از نتايج كلى جريان تحقيقات خويش گزارش داد و اظهار داشت: "شبكهْ ترور بن لادن يك خطر جدى بوده و بطور مستقيم و غير قابل تخمين امنيت داخلى ما را تهديد ميكند."

يك افسر سابقهْ اردوى پاكستان كه بازى Green Berets امريكائى را تمرين ميكرد، پيش از اينكه به جنبش اسلامى افراطى كشمير بپيوندد، چنين گفته بود: "اسلامگرايان به مانند امريكائى ها از جهان يك ديدگاه دارند. نظر امريكائى ها در بارهْ نظم جديد جهان با (هدايت) قراّن نيز تج ميكند. ليكن دنيا به الله تعلق دارد، بناً قانون خداوند بايد در تمام كائينات نافذ باشد."

اوليور روا ميپرسد: "اّيا يك ترس و وحشت جديد دنياى غرب را تهديد مينمايد؟"

او خود به پرسش فوق، پاسخ ميدهد: "يك شبح خطرناك كه در اشكال متفاوت تروريزم بين المللى ظاهر ميشود، امروز با جهت گيرى هاى اسلامى، فردا با يك ديدگاه ديگر و هر بار نسبت به گذشته با تجهيزات بهتر مجهز ميگردد. اين تروريزم كه از (بطن) اّن يك استراتژى مرموزى بدست مياّيد، مرگ و ويرانى را بر سر ثروتمندان جهان وارد اّورد و تلاش ميكند كه با بكارگيرى كليه امكانات، سلاح هاى كشتار جمعى در اختيار داشته باشد؟

اوليور روا به ادامه مى افزايد: "ولى يازدهم سپتمبر به يكبارگى نشان داد كه (احتمال) استفاده از سلاح هاى كشتار جمعى بوسيلهْ يك گروپ تروريستى را چگونه ميتوان در نظر خويش مجسم ساخت (زيان هاى را كه در قبال ميداشته باشد، نمى توان حد و مرز اّنرا مشخص نمود). اما حرف تازه در اين مورد در اهميت دادن و قبولى خطرات ناشى از اّن نهفته است و نه در تاثيرات معين اّن."

يك چرخش 180 درجه ئى:

و اما بوش و حكومتش به اين موفقيت دست يافتند تا يك چرخش كلى را در پيش گيرند. بن لادن كه ميبايست (مطابق به خواست زمامداران ايالات متحده) "مرده و يا زنده" به چنگ مياّمد تا هنوز زنده است و دستگير هم نشده است. شبكهْ القاعده خطر فزايندهْ را متوجه امنيت دنياي غرب ساخته است.

چرا واشنگتن با تمام قوا و با درپيش گرفتن كليه اقدامات عليه ترور، فعلاً توجه خود را بالاى عراق و صدام حسين تمركز داده است؟

دونالد رومسفلد در اوايل سال 2002 چنين گفته بود: "صدام حسين ،امروز نسبت به دسمبر سال 1998، تهديد بزرگى بحساب مياّيد، اين خطر از اّن زمان بيشتر اّشكار گرديد كه مفتشين سازمان ملل متحد مجبور به ترك اّن كشور شدند. در اين حرف كه ظرفيت تسليحاتى از جمله سلاح هاى كشتار جمعى صدام افزايش يافته است، كوچكترين شك و ترديدى وجود ندارد."

چه يك قضاوت و ارزيابى حيران كننده! زيرا بوش و رومسفلد از ماه جنورى الى سپتمبر 2001 يك بارى هم حرفى در بارهْ ميزان خطر از سوى عراق بر زبان نياورده بودند. تعجب اّور اينكه حكومت امريكا دفعتاً به سياست خارجى اولويت مطلق قايل شده است. با وجود اينكه بن لادن باز داشت نگرديده و محل اقامت (اختفاى) اّن نيز معلوم نيست، اما باّنهم محبوبيت وى در وسايل اطلاعات جمعى غربى روز بروز افزايش ميگردد، بناً،  تلاش اعظمى بخرج داده ميشود تا بالاى يك هدف اّسان و از قبل شناخته شده يعنى عراق كار صورت گيرد.

(فقط) چها روز پس از حادثهْ يازدهم سپتمبر بود كه هدف اّيندهْ ايالات متحده، بغداد در نظر گرفته شد و چنين پنداشتند كه جنگ بى سر و صدا الى موفقيت حلقهْ شاهين اّن (از همين حالا) اّغاز يابد.

بروز جمعه مورخ 14/9/2001 در كمپ ديويد اقامتگاه رئيس جمهور امريكا، در هنگام شب جورج دبليو بوش و مشاورين اش به مذاكرات مهمى پرداختند. صبح روز شنبه جورج تنت رئيس CIA يك جا با معاونان وزراى خارجه و دفاع به اّنها پيوستند. مذاكرات چهار ساعت طول كشيد و روى امكانات، زيان ها و تاثيرات حملهْ نظامى بالاى افغانستان صحبت شد. Poul Wolfowitz معاون وزير دفاع رشتهْ سخن را بدست گرفت و پيشنهاد نمود كه عمليات نظامى پلان شده نه تنها بر ضد طالبان و القاعده عملى گردد، بلكه گروپ هاى تروريستى ديگر در شرق ميانه چون حماس و حزب الله (لبنان) نيز زير نظر گرفته شوند. " تروريزم در سراسر جهان از سوى كشورهاى مختلف پشتيبانى ميگردد. الاّن ما چه بايد در مقابل اّن انجام دهيم؟ مطمئناً القاعده در افغانستان وجود دارد، ليكن ما اجازه نداريم كه به وسعت اين پيام بپردازيم: تروريزم هم خوب و هم زشت موجود است! انسان نمى تواند در يك وقت بر ضد القاعده جنگ كند و هم چنان از حزب الله حمايت بعمل اّورد. مثلاً ايران كه با حزب الله مساعدت مالى مينمايد" .  کولين پاول Colin Powell تاكيد بر اين حرف داشت كه ميان حوادث يازدهم سپتمبر و حكومت عراق هيچ نوع رابطه ئى موجود نيست. برخلاف Wolfowitz اظهار نمود كه تهديد اصلاً از سوى بغداد نشأت ميكند، بناً كسيكه ضرورت تغيير رژيم را حتمى نمى شمارد، اساساً در مورد امكان اّن هرگز فكر نكرده است و تصور اّنرا هم نميتواند داشته باشد. پس از يك تنفس (تفريح) كوتاه، صحبت ها بار ديگر ادامه يافت. اّقاى Andrew Card رئيس ستاد نيروها در قصر سفيد تقاضا بعمل اّورد تا وزير دفاع و معاون وزارت زبان مشترك پيدا كنند و حرف يگانه را گويند در غير اّن بهتر است اّقاى Wolfowitz خاموش بنشيند.

ليكن جور دبليو بوش بيشتر به گفته ها و نظريات Wolfowitz علاقمندى نشان داد و از او خواست تا بعد از ختم نشست در كمپ ديويد باقى بماند. بوش و يك حلقهْ نهايت كوچك مشاورين با اشتراك خانم Condaleezza Rice دلايل Wolfowitz را با دقت شنيدند. معاون وزير دفاع ميگفت كه رسيدن به مقصد اصلى خيلى با اهميت تر نسبت به پرابلم اسامه بن لادن ميباشد، بدين لحاظ رئيس جمهور بايست خطر تروريستى همگانى را بشناسد و كشورهاى را كه از تروريزم پشتيبانى و اّنرا تامين مالى ميدارند تشخيص دهد، عراق جز اين ممالك است.

اعضاى بلند پايهْ ادارهْ بوش كار خود را اينگونه تنظيم نمودند: ابتدا در وظايف ديپلماتيك Conoleezza Rice و Colin Powell توجه خود را معطوف به روسيه و چين سازند، Cheney معاون رياست جمهورى مصروف مشكلات داخلى گردد، رامسفلد سرگرم گفتگوها در بارهْ سيستم دفاع راكتى شود.

Wikfowitz چنين ابراز نظر نمود: "استقرار يك رژيم خردمند(!) در عراق و موقعيت اّنكشور براى ما داراى نكات مثبت بيشتر نسبت به قضيهْ افغانستان ميباشد. پس از سقوط صدام حسين، عراق را ميتوان اولين ديموكراسى در جهان عرب شمرد، صرف نظر از اينكه ديموكراسى كوتاه مدتى در لبنان تجربه شده بود".   اين سخنان جورج بوش را خيلى خوشحال ساخت.

ولى در نزد كولين پاول و كارشناسان و اطرافيانش مسالهْ ديموكراسى در عراق جز خواب  چيزى ديگرى بيش نبود و از اجزاى جهان تخيلات بحساب مياّمد. به نظر اّنها سناريوى حمله به عراق منجر به سقوط كامل يك سرزمين (تاريخى) و بوجود اّمدن دولت هاى كوچك تحت الحمايه بيگانگان در درون دولت بر پايهْ بافت قومى ميشود و همچنان ضرورت اّن پيش مياّيد تا كار باز سازى و ادارهْ مملكت در يك زمان طولانى توسط ارتش امريكا صورت گيرد. بارى Robert Mcnamara يكى از استراتيژيست هاى جنگ ويتنام و همكار نزديك رئيس جمهور كيندى گفته بود: "هرگا پرابلم واضح ، روشن و مشخص باشد، راه حل اّن نيز موجود ميباشد".  چهل سال بعد از ابراز نظريهْ فوق اين اّقاى Wolfowitz است كه يك طرح اشتباه اّميز و پر از خطا را در بارهْ عراق ارائه كرده است بدون اينكه تفاوتى ميان مبازره بر ضد سلاح هاى كشتار جمعى و تغير رژيم در عراق، قايل باشد.  چه كسى ميتواند باور كند كه هدف نوين مبارزه با تروريزم را، محو سلاح ها تشكيل ميدهد؟ گروپ كوچكى از افراد كه بدور Wolfowitz حلقه زده اند به اين پرسش چنين پاسخ گفتند: "اين هدف ميتواند تنها در صورت تغيير دادن رژيم ها بر اّورده گردد."

در پهلوى Paul Wolfowitz، دوست نزديك اش اّقاى Richard Perle كه به كليه معلومات هاى استخباراتى دسترسى دارد، در تابستان 2001 بحيث رئيس بورد پاليسى هاى دفاعى ايالات متحدهْ امريكا مقرر گرديد و هنرى كيسنجر Henry Kissinger (وزير خارجه در دورهْ نكسن) در كنار او قرار گرفت. Colin Powell سخنان زيادى در بارهْ Perle بر زبان راند (و به نظر ميرسد كه روابط ميان اّن دو، چندان دوستانه نيست) زيرا وزير خارجه، Perle را "هوا پيماى بم افگن خواند". يك ژورناليست از اّقاى Perle اين سوال را نمود: "در صورتيكه ما به عراق هجوم ببريم و صدام حسين را سقوط دهيم، پس از اّن چه خواهد شد؟" Perle چنين پاسخ گفت: "فكر ميكنم اين عمل به مفهوم پايان كار تروريست ها باشد."


پرسش: "چه مطلبى شما را در اين زمينه خوشبين ميسازد؟

پاسخ: "با نابود كردن طالبان و رژيم صدام حسين پيام اّينده چنين ميرساند: ( بعد نوبت تواست ) You are next

ديك چينى Cheney،رامسفلد Rumsfeld، Wolfowitz و Perle در قبال عراق موضعگيرى مشترك داشتند و از اين نظريه نمايندگى ميكردند كه "بغداد با سوْ قصد هاى انفجارى يازدهم سپتمبر ارتباط داشت. ليكن سندى كه اين ارتباط را تائيد كند در دست ندارند.  چند هفته بعد از يازدهم سپتمبر، Wolfowitz دوست قديمى خود اّقاى James Woolsey سابق رئيس CIA را ذريعهْ هوا پيماى مربوط به قواى هوائى امريكا، به لندن اعزام نمود. او وظيفه داشت تا اسنادى را پيدا كند كه دلالت به ارتباط ميان عراق و حوادث يازدهم سپتمبر نمايد. ليكن به كدام موفقيتى دست پيدا نكرد.

شايعات انتشار يافت كه گويا محمد عطا در پراگ با يكى از كارمندان ادارهْ خدمات مخفى عراق ديدار كرده بود. وزير داخلهْ جمهورى چك در ابتدا اين اطلاعات را تائيد نمود ولى بزودى حرف خود را پس گرفت. در ديدارى كه جورج دبليو بوش با Vaclav Havel رئيس جمهور اّنوقت چك داشت، در جريان مذاكرات دو جانبه، اين افواهات كاملاً غلط از اّب بدر اّمد.

Davidcorn ژورناليست سرشناس امريكائى از Richard Perle سوال نمود: "بر پايهْ چه دليلى ادعا داريد كه صدام خطر و تهديد مستقيم را متوجه ايالات متحدهْ امريكا ساخته است؟"

Perle پاسخ گفت: "به من باور (اعتماد) كنيد!"

با وجود اينكه بغداد در جنگ بر ضد تروريزم، مطمئناً يگانه جبههْ بوده نمى تواند، باّنهم اين افراد (ماجراجو و حادثه ساز) عراق را مادر مشكلات ميدانند(هستهْ پرابلم ها مى دانند). اّنها در نشست خويش از فرو پاشى اتحاد شوروى سخن گفتند و سقوط اّنرا بزرگترين پيروزى ادارهْ رونالد ريگن خواندند، ولى اين حلقهْ متشكل از چند نفر معدود، فراموش كرده اند كه رئيس جمهور قبلى امريكا در نتيجهْ عمليات نظامى بر ضد مسكو به پيروزى نرسيده بود، بلكه (در پهلوى خريدارى سياستمداران بى خاصيت و شرمندهْ تاريخ و نفوذ جواسيس CIA در اّنكشور، لغزش، تسليمى و سر سپردگى گرباچف و اطرافيانش در پاى سرمايهْ جهانى و اّستان بوسى اّنها در قصر سفيد - م) با بى ثبات سازى اوضاع سياسى در مناطق اطراف اتحاد جماهير شوروى مثلاً پوليند و افغانستان به اين موفقيت دست يافت.

Wolfowitz بتاريخ 15/9/2001 طرح نقشهْ (كروكى) تغييرات (دگرگونى هاى) جيوپولتيك را كه بايست پس از سقوط بغداد در منطقه وارد اّيد، به جورج دبليو بوش ارائه نمود. در عمل و نظر در نزد معاون وزير دفاع امريكا، ايران دولت رذيل (سرکش ) بعدى بحساب ميرود كه بايد عملاً از سوى متحدين ايالات متحدهْ امريكا در محاصره قرار داده شود:

 در شرق: افغانستان، در جنوب و شرق: پاكستان، در شمال و شمال شرق: تركمنستان، در شمال غرب: تركيه و در غرب: عراق.

در پلان عملكرد افراد معروف به گروه " شاهين" حمايت از اسرائيل نيز شامل بود. در سال 1996، Perle سند تحليلى را ترتيب داد كه چگونگى اشتراك بنجامين نيتانياو Benjamin Netanjahu صدر اعظم اّيندهْ اسرائيل را (در توطئه هاى سازمان يافته) در بر ميگرفت. بر طبق پلان بايست اسرائيل، تركيه و اردن به اقدماتى دست ميزدند كه به موجب اّن سوريه ضعيف ميگرديد. عمل امتحانى كه ميتواند مانع تلاش هاى سوريه در منطقه گردد، همان تغيير دادن رژيم در عراق ميباشد.

Perle با گروه مطبوعاتى Hollinger همكارى دارد كه در برتانيه روزنامهْ ديلي تلگراف Daily Telegraph را به نشر ميرسانند. اين گروپ مطبوعاتى داراى يك نمايندگى در نشريه Jerusalem Post در اسرائيل نيز است. هردو نشريه به حلقهْ سياستمداران محافظه كار وابسته ميباشد.

اّقايان Wolfowitz و Perle در دستگاه فرستنده خبري  ( کانال فوکس نيوز) Fox Neus Channel سهيم هستند و اين نهاد رسانه ئى در رقابت با CNN قرار دارد كه متعلق به Rupert Murdoch ثروتمند ترين فرد در دنياى مطبوعات، ميباشد و او تشكيل يك بنياد مستقل مطبوعاتى را به آن دونفرفوق الذکرپيشکش كرده است. Perle پژوهشگر در انستيتيوت تحقيقاتى امريكائى بنام American Enterprise Institute يك مركز سرشار از انديشه و تفكر (Think tanks) كه در دورهْ زمامدارى ريگن و بوش (كلان) عدهْ از كارمندان رده هاى رهبرى را به جامعه تقديم كرد، با David Wurmser رئيس شعبهْ شرق ميانه در اين انستيتيوت دوستى پيدا كرد. يكجا با Ygal Carmon سابق رئيس ادارهْ خدمات اطلاعات مخفى اسرائيل (موساد)، خانم Meyrav همسفر اّقاى Wurmser، انستيتيوت تحقيقاتى (MEMMRI) Middle East Media Research را تاسيس نمودند كه وظيفهْ اّنرا ترجمه و تحليل نشريه هاى عربى در بر ميگيرد.

اّقاى Perle و خانم Wurmser در اين موْسسه كار مينمايند. خانم Lauric Mylroie پژوهشگر در اين انستيتيوت كتابى را زير عنوان: Study of Revenge Saddam Hussein’s Unfinished war Against America بچاب رسانيده كه در متن اّن تلاش بخرج داده تا ثابت كند كه بغداد در بم گذارى سال 1993 در مركز تجارت جهانى دخيل بود.

حمايت Wolfowitz از شاخهْ راستگراى حزب ليكود (Likud) در اسرائيل در برگيرندهْ انتقاد فزاينده از رژيم هاى عربى نيز ميگردد كه غير ديموكراتيك خوانده ميشوند، صرف نظر از اينكه مصر و عربستان سعودى نزديكترين متحدين واشنگتن هستند. منتقدين را عقيده بر اّن است كه وزير دفاع اّقاى Rumsfeld بكلى تحت تاثير معاون خود Wolfowitz قرار دارد. ليكن از ديگاه هاى شخصى او چيز ديگرى برمياّيد. Rumsfeld بتاريخ 8/8/2002 در جريان صحبت با كارمندان ستاد ارتش در وزارت دفاع، از "مناطق اشغال شده" سخن بميان اّورد و شرح داد كه اين مناطق، محلاتى را در بر ميگيرد كه در جنگ سال 1967 عرب ها از دست دادند و اسرائيل اّنجا را اشغال نمود و از اّن زمان تا كنون در اين مناطق شهرك سازى ادامه دارد.

پيش از اعزام قوا به عراق و اشغال اّنكشور، كولين پاول وزير خارجه بديلى را پيشنهاد نمود كه در برگيرندهْ موضوع تمديد تحريم هاى سياسى و اقتصادى عليه عراق ميشد. صرف پنج روز از جنگ و اّتشبارى بالاى عراق سپرى گرديده بود كه رسانه هاى خبرى جهان از نابودى نصف قواى عمليات سريع صدام اطلاع دادند، باّنهم پاول بر ضد ادامهْ بمباردمان بود، زيرا تصور ميكرد كه با اين كار امريكا ميتواند به عنوان بيرحم ترين و خشن ترين كشور در انظار جهانيان جلوه كند. در سپتمبر سال 2001 اّقاى William Kristol سر دبير مجلهْ محافظه كار Weekly Standard نوشته بود كه بوش (كلان) "باوجود مقاومت پاول" دست به جنگ با عراق زد، كنون به پسر خود مشوره ميدهد تا به عمل مشابه توسل جويد. بوش و همكارانش دورهْ رياست جمهورى کلنتون Clinton را مرحلهْ خجالت اّور به امريكا مى پندارند. در جريان يك نشست در قصر سفيد، هنگاميكه پاول ميخواست بار ديگر ديدگاه هاى خود را در رابطه به نزديكى با عراق تكرار كند و تائيد ديگران را بدست اّورد، وزير دفاع اّقاى Rumsfeld در مقابل او قرار گرفت و چنين گفت: "كولين، شما بيش از اين به حكومت كلنتون كار نمى كنيد".

استراتيژيست هاى پنتاگون جهان را به زون هاى نام نهاد مورد تهاجم خويش تقسيم نموده اند. يكى از اين زون ها كه بالا تر از 26 مليون متر مربع مساحت دارد و ساحهْ اّن از كينيا الى پاكستان امتداد مييابد وهفتاد فيصد ذخاير نفتى دنيا در همين منطقه ميباشد، بيشتر توجه را بخود جلب كرده است. در هنگام جنگ خليج جنرال Schwarzkopf فرمانده قرارگاه مركزى قومانده Central Command   (Centcom) بود كه در (Mac Dill Air force Base) در فلوريدا موقعيت دارد در اّنوقت ديک چيني Dick Cheney وزير دفاع امريكا بود و توانست هدف خود را مبنى بر تقويت نيروهاى هجومى تحقق بخشد. از سال 1991 بدين طرف مركز قوماندهْ بيشتر به پايگاهى تبديل گرديده كه در جهت عملى ساختن كليه سناريو ها كار مينمايد. مطابق اين سناريوها حملهْ عراق بالاى عربستان سعودى متصور است و همچنان امكانات ضربات متقابل امريكائى ها نيز سنجيده شده است. از عرصهْ چند ماه بدين سو بخشى از كارمندان و تجهيزات Centcom در يك پايگاه مخصوص اعمار شده در امارات قطر، مستقيماً در نزديكى ساحهْ عمليات نظامى انتقال يافته است.

Dick Cheney بتاريخ 27/8/2002 در كانگرس اشتراك كنندگان اولين جنگ خليج سخنرانى نمود كه در شهر Nash Ville تدوير يافته بود. او در مورد اقدامات ضد حمله در مقابل عراق سخن گفت و افزود: "من هيچ شك و ترديد ندارم كه صدام حسين سلاح هاى كشتار جمعى در اختيار دارد. او (حمتاً) از اين سلاح هابر عليه متحدين، دوستان و خود امريكا اسفاده ميكند". Cheney به ادامه بيان داشت: "موجوديت سلاح هاى كشتار جمعى در دستان يك شبكهْ تروريستى و يا يك ديكتاتور قاتل، تهديد وحشتناكى را متبارز ميسازد كه انسان قادر است حدود اين خطر را در نگاه هاى خود مجسم نمايد." Cheney اين حرف بوش را كه " وقت خيلي تنگ است" نقل كرد و تكميلاً افزود: "زيان عمل نكردن به مراتب بزرگتر است نسبت به عمل كردن." معاون رئيس جمهور سخنرانى خويش را با اين جملات پايان بخشيد: "ايالات متحدهْ امريكا خواهان يك عراق داراى يك قلمرو مربوط به خود و يك رژيم ديموكراتيك با پلوراليزم سياسى ميباشد، يك ملتى كه در اّن حقوق بشرى كليه اقليت ها و مذاهب تامين و رعايت گردد."

در ماه جون 2002 رئيس جمهور بوش در بيانيهْ خود در اكادمى نظامى شهر West Point اظهار نمود: ايالات متحدهْ امريكا حق دارد بالاى هر كشور دست به حملهْ پيشگيرانه بزند كه نشانه هاى خطر از سوى اّن متصور باشد. او روى اين نكته تاكيد بعمل اّورد كه دو نظريهْ نظامى، عقب زدن اتحاد شوروى و ترس از سلاح هاى هستوى سياست خارجى امريكا را پس از پايان جنگ جهانى دوم معين ميساخت. (در لحظهْ حاضر) يعنى در زمانيكه تروريست ها و ديكتاتور ها به مانند صدام حسين سلاح هاى كشتار جمعى در اختيار دارند و ميتوانند بدون دادن هوشدار قبلى به حمله بپردازند، اّن نظريه ها نه قابل استفاده بوده ونه تحقق پذير هستند.

 


"سال 2002 اّخرين پردهْ روياروئى نظامى بود كه تقريباً سى سال قبل با يك تحقير شرماّور در يك وضعيت دراماتيك با باختن جنگ در ويتنام اّغاز يافت"، كولين پاول به تشريح بازيگران و سمبول اين جنگ پرداخت. تحليل اعضاى گروه       "  شاهين" طور ديگريست. (امريكا در ويتنام) جنگ را باخت، زيرا اّرزومندى سياسى كمبود بود. مثلاً (در دورهْ زمامدارى) ريگن (كه ارادهْ سياسى وجود داشت) تصميم مبنى بر سرمايه گذارى ملياردها دالر در پروژه هاى نظامى، موجب فرو پاشى اتحاد شوروى شد. عين مساله در بارهْ جنگ اول خليج صدق ميكند. به عقيدهْ Cheney چيني و Wolfowitz در جنگ خليج نيروهاى ارتش بسيار زود تر فراخوانده شدند. اّنها به اين نظر اند كه عمليات نظامى واشنگتن مانع از اّن ميگرديد تا صدام حسين بتواند مقاومت كرد ها را در شمال و از شيعه ها را در جنوب درهم شكند. اما پاول اّشكارا در ضديت با اين سناريو بود، بوش (كلان) در همان زمان به او اين حق را داد و گذاشت كه هليكوپتر ها و نيروهاى مخصوص عراقى هزارها نفر از جبههْ مخالف را سلاخى نمايند. براى Wolfowitz و رفقاى همفكرش يك تصميم سوال بر انگيز، بخاطريكه در نتيجهْ اّن صدام حسين توانست در قدرت باقى بماند. پس از يازده سال (بهانهْ) "خطر عراق" در نزد اين اّدم ها بهترين دليلى مبنى بر تغيير 180 درجه ئى در دوكتورين امريكا داير بر امنيت و روابط بين المللى محسوب ميشود.

اّقاى Maher وزير خارجهْ مصر در يك صحبت، حكومت فعلى امريكا را اينگونه ارزيابى كرد: "در اين حكومت تعداد زياد نظريه پردازان و Doktrinare نشسته اند كه بر منطق دامن زدن اختلافات تكيه دارند و معتقد اند كه اين طرز برخورد حق اّنهاست. اين كشور اّنقدر در خود فرو رفته و در خود تمركز يافته و قدرت خود را روز بروز استحكام مى بخشد كه حتى از ميلان علاقمندى خويش، يعنى ثبات جهانى، نيز انكار ميورزد."

 

پلان هاى بزرگ براى CIA:

در اّغاز سال 2002 رئيس جمهور امريكا يك هدايت نامهْ محرمانه را قبول و امضا نمود كه به CIA اجازه ميداد تا صدام حسين را با استفاده از كليه ابزار، ساقط و بزور سلاح او را باز داشت نمايد. هرگاه در جريان عملى ساختن پلان اجنت هاى اين اداره در عراق در معرض خطر قرار ميگرفت، بايست صدام كشته ميشد. بر جريان تطبيق اين تدابير Dick Cheney و جنرال Wayne A. Downing معاون مشاور در امنيت ملى و رئيس شعبهْ مبارزه با تروريزم، نظارت ميكردند،بر علاوه Downing رياست كومانده هاى عمليات مخصوص و رهبرى كارمندان CIA را بدوش ميداشت و يكجا با رئيس CIA اّقاى جورج تنت George Tenet مسووليت هماّهنگى عمليات را بعهده ميگرفتند.

(فعلاً) بوش و چينى پلان هاى وسيع براى CIA دارند. يك كارمند قصر سفيد ضمن اظهار اين مطلب به ادامه گفت: "ليكن رئيس و كارمندان ادارهْ خدمات مخفى با تبارز عكس العمل افتخار اّميز به اّن برخورد نمودند" . تنت Tenet در راس سازمان CIA قرار دارد و خود دچار مشكلات فراوان ميباشد. از چند سال است كه نتواسته مهمترين فعاليت هاى جاسوسى ضد امريكا راخنثى كند. گرچه دوران زمامدارى بيل كلينتون را پشت سر گذاشت و شاهد سوْ قصد هاى انفجارى يازدهم سپتمبر بود كه اين خود نقص در فعاليت هاى سازمان خدمات اطلاعات مخفى امريكا را ميرساند. در همين روز،  نه تنها برج هاى مركز تجارت جهانى و بخشى از عمارت پنتاگون تخريب گرديدند، بلكه چهرهْ يك ادارهْ خدمات اطلاعات مخفى را كه قدرت امريكا در دستان اّن متمركز است، نيز خدشه دار شد (بالاى اّن تاثير منفى گذاشت). با وجود اينكه دستگاه هاى CIA، FBI و DIA (خدمات مخفى نظامى) و ادارهْ NSA تمام جهان را زير نگين خود دارند و مكالمه ها را گوش ميكنند، باّنهم در وضعيتى نبودند تا اسامه بن لادن را عقيم ميساختند و شبكهْ تروريستى او را نابود ميكردند.

بن لادن موفق شد پس از عمليات نظامى كوبنده در بلندى هاى توره بوره ، جان به سلامت ببرد. صدام حسين را تا كنون نتوانستند تا در يك منطقهْ مشخص در عراق ميخكوب نمايند، بلكه او قادر است بدون مزاحمت محل اقامت خود را از يكجا به جاى ديگر تغير دهد (صدام حسين در اّن هنگام كه كتاب چاپ و به بازار عرضه شده بود تا هنوز در چنگال نظاميان امريكائى به اسارت نياّمده بود - م). اين ها همه يك بيلانس تكاندهنده از فعاليت هاى CIA بودند.

جورج دبليو بوش معتقد است كه بسان قضيهْ افغانستان، ميتواند "حكومات ساير دول" را در كنار امريكا داشته باشد تا در سقوط و يا از بين بردن صدام حسين با نقشه و پلان ايالات متحده موافقت بدارند. بدين لحاظ در بودجه متمم دولت ده ها مليون دالر را در اختيار CIA قرار داد (اين پيشبينى رئيس جمهور امريكا نيز غلط از اّب بدر شد، زيرا با اعتبار ترين و قوى ترين دول جهان، اّلمان فدرال - فرانسه و فدراسيون روسيه در حملهْ نظامى به عراق و اشغال اّنكشور نه تنها اشتراك نكردند، بلكه اّنرا شديداً محكوم نمودند - م) ولى بوش نمى دانست كه بغداد از هيچ نقطه نظر با رژيم طالبان قابل مقايسه نيست. جورج تنت در يك نشست كابينه در قصر سفيد به رئيس جمهور واضح ساخت كه امكانات CIA در رابطه به پيدا كردن يك نفر افسر بلند رتبه كه يك گلولهْ گرم را بر فرق ديكتاتور عراق رها سازد و يا اينكه شورش و بغاوت را در درون دولت عراق بوجود اّورد، فقط حدود 10 - 20 فيصد را در بر ميگيرد.

 

همان اّدم هاى سابق، اما يك اّيندهْ نوين:

بتاريخ 14/10/1998 يعنى 75 روز پس از اينكه مفتشين سازمان ملل متحد موفق به ترك عراق شدند، Richard Perle تقاضا نمود تا رئيس شعبهْ شرق ميانه در ادارهْ CIA به نسبت "عدم كفايت و صلاحيت و اّموزش غلط و پر از نواقص" از وظيفهْ استعفاء دهد. Perle تعدادى از ناكامى هاى CIA از جمله عراق را بر شمرد و چنين اظهار داشت: "بدترين تفكر اين خواهد بود كه بگويم صدام تنها در نتيجهْ سازماندهى يك بغاوت دولتى از بين رفته ميتواند. اما او قادر است از درون اين تلاش ها سالم و بى جنجال بدر اّيد، نسبت به اينكه ما در امر سازماندهى اين درگيرى داخل دولتى زحمت ميكشيم."

و چه كسى پس از صدام حسين قدرت را بدست گيرد؟

پيدا كردن يك "كرزى ( حامد كرزى)" عراقى كار مشكلى نيست، ولى در واشنگتن به عراقى ها يك اّيندهْ نوين و اّنهم در وجود همان اّدم هاى سابقه وعده داده ميشود. چون كدام بديل بهتر در دسترس نمى باشد، بناً بوش يك اپوزيسيون جديد عراقى جلاى وطن را تجديد فعاليت نمود كه اّنها در داخل كشور نه پايگاهى دارند و نه از كوچكترين اعتماد مردم برخوردار هستند. بطور مثال كانگرس ملى عراق را در نظر ميگيريم: مركز INC در لندن است و كسانى در اطراف اّن جمع گرديده اند كه ميلان سياسى كاملاً متفاوت دارند: عموزادهْ شاه سابق عراق، شيعه ها، كردها، كارمندان سابقهْ حزب بعث، افسران عاليرتبهْ جدائى طلب و همچنان طرفداران اّيت الله خمينى. تمام گروه هاى شامل INC از مشوره هاى CIA و رهبران پنتاگون مستفيد ميگردند و مورد پشتيبانى قرار ميگيرند. در نزد جنرال Anthony Zinni سابق رئيس قواى بحرى امريكا و فرمانده Contcom، اين اّدم ها كه بايد براى جورج دبليو بوش شمارى از وظايف دشوار را انجام دهند "يك تجمع از اّدم هاى ملبس با دريشى هاى ابريشمين، ساعت هاى Rolex در دست، پلان هاى جنگى كاملاً غير واقعى را مد نظر دارند (و ميخواهند به تحقق برسانند)" ميباشند.

در انتقاد موْدبانهْ جنرال INC, Zinni صرف يك "سازمان زير سقف" است كه در اّن ادم ها و گروپهاى يكجا شده اند با داشتن نفرت از صدام و داراى دشمنى هاى متقابل، هردو مطلب اّنها را باهم پيوند مى زنند. كانگرس ملى عراق INC حدود 20 الى 25 فيصد از كردها در شمال، اضافه تر از 55 فيصد از شيعه ها در جنوب و اطراف بغداد نمايندگى ميكند.

وضعيت را در يك سطر ميتوان چنين خلاصه نمود: "عراق يك حماقت چرچل Churchill است كه ميخواست دو منبع نفتى واقع در شهرهاى کرکوکKirkuk و موسول Mossul را در نتيجهْ اتحاد سه گروپ مختلف مردم يعنى كردها، سنى ها و شيعه ها، يكجا سازد." ( اکنون اکثريت اهالي کرکوک را ترکمن ها تشکيل ميدهد ـ م )

روابط ميان INC ( کانگرس ملي عراق ) و واشنگتن با يك بى اعتمادى متقابل بنا نهاده شده است. پس از موفقيت عمليات طوفان صحرا، جورج بوش و تيم كارى او، عراقى ها را به مقاومت بر ضد صدام حسين و سقوط رژيم دعوت كردند. به همين سبب شيعه ها و كرد ها به شورش دست زدند، ليكن حكومت امريكا هيچگونه حمايت نظامى از اّنها بعمل نياّورد و شورش ها توام با خونريزى پايان يافتند. در سال 1996 بيل كلينتون Bill Clinton يك پلان CIA را تائيد كرد كه بموجب اّن از كردستان به عراق، قوا سوق داده ميشد، ولى اين پلان نيز عملى نگرديد. صدام موقع را غنيمت شمرده و به زون كرد نشين قوا اعزام نمود تا شورشيان را شكنجه نمايند و به قتل برسانند. صدام از اختلافات و درگيرى خونين بين دو سازمان كردها نيز سود برد.

درجريان يك عمليات نظامى، صدام حسين كليه امكانات لوژستيكى INC را تخريب كرد. به عقيدهْ كارشناسان يگانه ميدان روياروئى فقط جنگ باقى مى ماند و اّنهم توسط واشنگتن به پيش برده شود. مؤْسس و رئيس INC احمد چلبى Ahmed Chalabi در گذشته بانكدار و داراى ديپلوم رياضيات از موْسسهْ Massachusetts Institute of Technology (MIT) در اّنزمان در حكومت و كانگرس امريكا اعتبار داشت، حرف زده ميتوانست و شنيده ميشد.

در سال 1998 كانگرس امريكا يك كمك 97 مليون دالرى را به INC ( کانگرس ملي عراق )  به تصويب رسانيد تا با استفاده از اّن در راه اّزادى عراق بكوشد. اما بنابر برخورد هاى شخصى در INC انشعاب رخداد و عدم فعال بودن خود را ثابت ساخت و نتوانست از اين كمك استفادهْ عاقلانه نمايد. ادارهْ CIA و وزارت خارجهْ امريكا سالهاى متمادى از جنبش احمد چلبى حمايت بعمل اّوردند و اّنرا كمك مالى كردند، ولى با گذشت زمان اين همكارى قطع گرديد. معلومات هاى ارائه شده از سوى INC در بارهْ عراق صادقانه نبودند و همچنان شيوهْ رهبرى يكه تازانه چلبى داير بر نپذيرفتن تقسيم قدرت به انتقادات در داخل سازمان بدل شد. سيستم اداره و حسابدهى كمك هاى واشنگتن به INC نيز شفاف نبود. روى همين دليل در سال 2002 وزارت خارجه پروگرام تاديه مبلغ 578800 دالر را متوقف ساخت.

در هنگاميكه CIA و وزارت خارجه، خواستند از پشتيبانى INC دست بكشند، بازهم Paul Wolfowitz فعال شد و خواست راه حلى را در اختيار رئيس جمهور بگذارد. او مدل راه حل كه امريكائى ها به شورشيان کنتراس Contros در نيكاراگوا (سخاوت نموده بودند) تا بر ضد رژيم ساندنيست ها بجنگنند، در نظر گرفت، اما اين طرح در عراق جنبهْ عملى نداشت. مزيد بر اّن امروز در عراق اّدم هاى را فعال ميسازند كه قسماً درسى سال اخير از اّنجا دور بودند. چيز جديد اينست كه حالا بعوض وزارت خارجه، پنتاگون وظيفهْ حمايت از INC  را بدوش گرفته است و وسايل كمكى لازم را به منظور موفقيت فورى اپوزيسيون به اّنها مبذول ميدارد، باّنهم اين مطلب نيز در واقعيت امر كدام تغييرى را وارد نمى اّورد. يك عضو رهبرى سابق INC ( کانگرس ملي عراق ) خاطرنشان ساخت: "كانگرس ملى عراق يك نيروى اپوزسيونى نمى باشد، بلكه فقط گروپى از افرادى هستند كه بوسيلهْ امريكائى ها نصب شده اند."

در ماه اگست 2002 رهبران اپوزيسيون عراقى منجمله INC جهت انجام مذاكره با وزارت خارجهْ امريكا، در واشنگتن باهم ديدار كردند. در اّنجا از اّنها تقاضا بعمل اّمد تا اختلافات ميان يكديگر را كنار بگذارند و بين خود وحدت را تامين كنند و مشتركاً صدام حسين را از قدرت بر اندازند. اين حرف كه Dick Cheney معاون رئيس جمهور با نمايندگان عراقى بوسيلهْ كنفرانس ويديوئى صحبت نمود، واضحاً نشاندهندهْ اّنست كه حلقه هاى رهبرى دولت امريكا ابتكار سازماندهى اين نشست را بدوش داشتند. كليه كادرهاى ديپلماتيك و نظامى، ارگان هاى استخباراتى بخصوص استخبارات نظامى DIA فعال گرديده بودند و به اين جنبش خدمت ميكردند. با تلاش هاى تب اّلود در اين راستا كار صورت ميگرفت تا رهبران اپوزيسيون (گرد اّمده در اين نشست) را منحيث بديل ديموكراتيك (در اّيندهْ عراق) جلوه دهند.

گفتگوها بين كارمندان حكومت امريكا و هيئت هاى نماينده، صرف دو ساعت طول كشيد، با وجود اّن كسى نتوانست به اين پرسش، پاسخ بگويد كه به چه تعداد گروپ اپوزيسيون عراقى در پايتخت امريكا حضور به هم رسانيده بودند: شش و يا هفت گروپ، چقدر؟

تمامى اعضاى حكومت بوش بشكست اجتناب ناپ
June 11th, 2006



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب